یکی از خصوصیتهای آزاردهندهم که آسیبش فقط به خودم میرسه اینه که ظرف مدت کوتاهی بعد از ساخت یک ویدئو ازش متنفر میشم. خجالت میکشم ببینمش و وقتی بقیه نگاهش میکنن دلم میخواد از خجالت فرار کنم برم یا لپتاپهاشون رو خاموش کنم.
مدتهاست از فضای ساخت ویدئویی که خودم خالقش باشم دور شدم. میسازم اما طبق خواستهی دیگران. نمیدونین این روی سکهی ساخت ویدئو چقدر عذابآور و چندشآوره.
من راجبعبه اینجور روحیهها میخونم گاهی. درباره آدمهایی که ذهنهای خلقکننده دارن. نویسندهها، آهنگسازها، شاعرها، فیلمسازها، نقاشها،طراحها. درباره آدمهایی که سواد و مهارت نیست که کارشون رو راه میندازه، سواد و مهارت بعلاوهی نداهای درون و الهامهای بیرون چرخ گردون کارشونه. خوندم که نوشته بود اینجور آدمها باید از ذهنشون مراقبت کنن باید همش در حال تمرین باشن وگرنه اون چشمهی توی سرشون میخشکه و اگه بخشکه دیگه درست نمیشه. خلاصه اگه دارین منو میخونین و فکر میکنین جز این دسته از آدمها هستین خیلی آسوده نباشین که خب یه موهبتی از سمت خدا دارین و این همیشه هست. نه میتونه بره. نباید ازش دور شین.
اینا رو گفتم که بگم این مدت نگران خودم بودم. نگران این که دارم دری وری میسازم و تنها توجیهم اینه که خب سفارشه. فیلم من که نیس. اسمم رو پاش نمیزنم. ولی غصه میخوردم که نکنه حساسیتم به موسیقی و فیلم رو از دست بدم و گم بشم توی اینهمه کار تجاری آشغال.
امروز پس مدتهای زیاد توی راه محل کار، رویاها رو نگاه کردم. راستش دلم واسه اسکیت تنگ شده بود و دوست داشتم اسکیت کردنم رو یبار دیگه ببینم. ولی با تیکههای مختلف فیلم روبهرو شدم.
بچهها خیلی خوشحالم. دوباره کارم رو دوست داشتم. من! من که یه ماه بعد ساخت از کارام متنفر میشم. اینبار از چشم سازنده نمیدیدم. یادم رفته بود ریز به ریزش چی بود و واسش چه فکرایی کردم. یادم رفته بود چه چارههایی کرده بودم واسه تدوین و کارگردانیش. وقتی نگاه میکردم از خودم میپرسیدم دختر خوب از کجا به فکرت رسید اینو به اون بچسبونی و راکورد قضیه رو نگه داری؟ خلاصه بچهها خیلی خوشحالم. نه اینکه لبخند بزنم یا پشت میز کارم برقصم. قیافهی یه کارمند صبح زود از خواب بیدار شدهی صبحونه نخورده رو دارم ولی قلبم خوشحاله. امروز از معدود روزاییه که نسبت به ره پنجاه سالهای که برای ادامه زندگیم انتخاب کردم تردید ندارم.
بله، فیلمسازی دوره ولی پله پله.
درباره این سایت